نامش حسین اکبری، متولد ۱۳۴۲ ساکن یکی از محلات قدیمی مشهد در منطقه۶ است و دغدغهای جز جهاد و فعالیتهای مردمی ندارد. از اولین روزهای جوانی جهاد، روزگار جوانیاش را در این نهاد گذرانده و تا آنجایی که کلمه جهاد معنی و مفهوم داشته در آن مجموعه حضور داشته است.
- چه شد که وارد جهاد شدید؟
از ابتدای تشکیل جهادسازندگی بهطور پراکنده در آن حضور و همزمان با انقلاب به مباحث فرهنگی ورود پیدا کردم. آن زمان کتابخانهای را در پایینخیابان مشهد انتهای کوچه حاجابراهیم، که بعد به نام کتابخانه آیتا... طالقانی نیز معروف شد همراه با دیگر دوستان راهاندازی کردیم و فعالیتهایی را در مسجد انجام میدادیم که پشتوانه و تغذیه آن را از جهاد تأمین میکردیم.
آن زمان برای مسجد با کمیته فرهنگی جهاد همکاری داشتم و کتاب و نوار از آنجا دریافت میکردم و در کتابخانه برای استفاده مردم محله قرار میدادم. بهطور رسمی نیز از ابتدای خرداد ماه ۱۳۶۰گزینش و وارد جهاد شدم و الحمدا... تا به الان این مسیر تداوم داشته است.
- فعالیت شما در جهاد چه بود؟
امام (ره) خواسته بودند که خرابی روستاها توسط مردم برطرف شود حتی اشاره داشتند به آب، برق، بهداشت و مباحث فرهنگی. آن موقع ما کمیتهای به نام کمیته فرهنگی در جهاد داشتیم و فضای فعالیتهای عمرانی، بهداشتی و دیگر فعالیتها را فراهم و مردم را برای مشارکت آماده میکردیم.
در این کمیته ما از بهانههای مختلف و شیوههای مختلف استفاده میکردیم که آن زمان، چون مردم در روستاها تلویزیون نداشتند با بردن پرژکتور ۱۶ میلیمتری و موتور برق، سینمایی سیار در روستا راه میانداختیم و با نمایش یک فیلم فضای شروع فعالیتها را فراهم میکردیم.
- فیلمها را خودتان میساختید؟
نه، ما فیلمهای سینمایی که آن زمان ساخته شده بود و برخی هم از قبل انقلاب بود پخش میکردیم مانند فیلم سفرسنگ و گاو. برخی از فیلمهای انقلابی که در جهان مشهور بود را هم پخش میکردیم مثل نبرد الجزیره.
- مردم استقبال میکردند؟
آن زمان که مردم برق هم نداشتند از این کار ما خیلی استقبال میکردند. امکانات روستاها خیلی کم بود و جهاد فعالیتهای زیادی در حوزه آبرسانی، جادهسازی و... انجام داد. حتی خیلی از روستاها نهضت سوادآموزی هم نداشتند و جهاد آن را راه انداخت و نهضت راه را ادامه داد. به عبارتی یک دولت در جهاد جمع شده بود مختص آبادانی روستا.
آن زمان، چون شورای روستاها هم راه افتاده بود خانها ما را خیلی اذیت میکردند و برای اینکه مردم تحتسلطه باقی بمانند هرکاری میکردند. تنها مأمنی که مردم فکر میکردند میتوانند از طریق آن حقشان را بگیرند جهادسازندگی بود. مردم از دعواهای سر آب گرفته تا مشکلات خانوادگیشان را با بچههای جهاد در میان میگذاشتند و الحمدا... مشکلات برطرف هم میشد. مردم احساس کرده بودند که بچهها برای کمک آمدهاند.
- خانهای روستاها در این دوران شما را تهدید نکردند؟
برای خودم که پیش نیامده بود، ولی در بین دوستانی که داشتم از جمله شهید نارنجی که در منطقه اسفراین و بجنورد مشغول بود و بعدها در جبهه خاطراتش را برایم تعریف کرده بود، گفت که یکی از خانهای بزرگ اسفراین و بجنورد با او درگیر و تهدید هم شده بود.
حتی وقتی هم که شهید شد و میخواستیم مجلسی در آنجا بگیریم آنقدر جو خانی حاکم بود که اجازه برگزاری مجلس را به ما نمیدادند؛ که البته در نهایت مجلس برگزار شد و روستاییان راهپیمایی را برای تجلیل از این شهید بزرگوار راه انداختند.
- پس شرایط کاری سختی داشتید؟
بعضی از روستاها راه نداشتند و ما نصف روز پیادهروی میکردیم تا به روستا برسیم. گاهی از مشهد که راه میافتادیم شاید ۱۰یا ۱۵روز مأموریت بود. نه مأموریتهای اداری امروز، در حقیقت عشق و علاقه بود که بچهها را پای کار میکشید.
حقوق آنچنانی و اضافهکار و مأموریتی نبود. صبح، هنوز آفتاب طلوع نکرده بچهها محل کار بودند و گاهی تا نیمههای شب هم طول میکشید. آن زمان حقوقها مثل الان حساب و کتاب نداشت و یک کمک هزینهای بود که توی پاکتی میگذاشتند در حسابداری و هرکس پاکت خودش را برمیداشت.
حدود ۵۰۰تومان در پاکتها و برای مأموریتها ۱۵۰تومان حق خورد و خوراک داده میشد که گاهی بچهها همین را هم برمیگرداندند به حسابداری که از بیتالمال استفاده نکنند. کار سنگین بود، ولی انرژی زیادی از مردم میگرفتیم و دعاهای آنها به ما انرژی میداد.
این روحیه در زمان جنگ و دفاع مقدس هم وجود داشت و مسئول و غیرمسئول در کار معنی نداشت. وقتی میخواستند یک بند بزنند همه کیسه شن روی دوششان میگذاشتند؛ که متأسفانه بعد از دفاع مقدس ما کمتر این روحیه را دیدیم.
- حرکتهای جهادی شما چگونه در جبهه ادامه یافت؟
از طریق جهاد جبهه رفتم و دقیقا فعالیتهایی که در جهاد داشتم به نوعی دیگر در جبهه ادامه یافت. کار کمیته فرهنگی و نمایش فیلم را در جبهه انجام دادیم و در سنگرهای دفاع مقدس اوقات فراغت بچهها را پرکردیم. از نمایش فیلم تا انتقال نامههای بچهها به پشتجبهه، پشتیبانی رزمندهها و... را انجام میدادیم.
حتی بعدها مجموعهای را با نام اردوگاه هجرت در جبهه راه انداختیم و در آن شوراهای اسلامی روستاها را با جبهه و جنگ آشنا کردیم، که باعث حمایت بیشتر روستاییان از جبهه شد.
من در جبهه فیلم تهیه میکردم و کار مستند انجام میدادم، چه از کمکهای روستاییان و چه از حالوهوای بچههای جنگ. برای پخش هم با تلویزیون مشهد گروه جهاد سازندگی را راه انداخته بودیم، گاهی هم با روایت فتح ارتباط برقرار میکردیم.
- پس با شهید آوینی هم تعامل داشتهاید؟
دو، سه جلسه برای ارائه گزارش خدمت ایشان تهران رفته بودم و توفیقی بود که چهره ایشان را زیارت کنم و هم کلام شویم. البته شهید آوینی همیشه پشت دستگاه مویلای فیلم شانزدهاش بود و کار مونتاژ میکرد. همیشه توصیه میکرد تصاویری که میگیرید واقعی باشد و حسوحال را منتقل کند.
- بعد از جنگ فعالیتهای شما در جهاد چگونه ادامه یافت؟
بعد از جنگ جهاد ادغام و تشکیلات اولیه محدود شد و نگاه اولیه دیگر نبود. اولین مجموعهای که تقریبا منحل شد، کمیته فرهنگی بود. بعد از مدتی فعالیت و در جریان تغییرات احساس کردم توانایی حضور در جهادکشاورزی را ندارم و تفکراتی که ما داشتیم دیگر قابل اجرا نیست.
به نوعی خودم را از جهاد جدا کردم و با تلویزیون مشغول شدم البته از طرف جهاد رفتم آنجا.ادامه مسیر هم آشنایی با مجموعه خیریه نورآوران سلامت بود که دوباره روزنهای باز کرد برای فعالیتهای جهادی. این مجموعه در حوزه سلامت دندان و چشم به مردم مرکز و شرق کشور خدمترسانی میکند و فعالیتهای ویژه و سازماندهی شدهای در حاشیه شهر مشهد نیز انجام می دهد.